به گزارش خبرنگار مهر، سومین جلد از مجموعه رمانهای «دزد جادوگر» با عنوان «جادوگر واقعی» نوشته سارا پرینتز به تازگی با ترجمه نرگس جلالتی توسط انتشارات کتابسرای تندیس منتشر و راهی بازار نشر شده است. تصویرگری این رمان توسط آنتونیو خاویر کاپارو انجام شده است.
دزد جادوگر و گمشده عناوین دو کتاب پیشین این مجموعه بودند که این ناشر آنها را با ترجمه مهسا عاصی منتشر کرد. اتفاقات رمانهای دزد جادوگر در منطقهای خیالی به نام ولمت رخ میدهند.
«جادوگر واقعی» ۳۳ فصل دارد و پس از متن آن، بخشی هم به عنوان راهنمای ساکنین و مکانهای ولمت درج شده است. جلد چهارم این داستان هم با عنوان «بازگشت جادوگر به خانه» به زود چاپ میشود. در جلد سوم این مجموعه، کانور که بچهای دله دزد و خیابانی است، شبی برای پیدا کردن غذا از مخفیگاهش بیرون میآید و جیب مردی را که از کنارش میگذرد، میزند. وقتی به دستش نگاه میکند، متوجه میشود که از جیب آن مرد، سنگی درخشان را دزدیده است.
مردی که از کنار کانور عبور میکرد ردایی بلند به تن داشت و در واقع جادوگر شهر، نوری فلینگلاس بود که متوجه دزدی از جیبش هم شده بود. جادوگر از اینکه سنگ جادویی پسرک را نکشت تعجب میکند. به همین دلیل پسرک را به شاگردی خود میخواند. شاگردی نوری برای کانور اتفاقات و حوادث عجیب و غریبی را رقم میزند...
در قسمتی از این رمان میخوانیم:
فانوس سوسو میزد، کمی از نور، آبی که از یکی از دیوارهای سلول نشست میکرد را منعکس میکرد.
کرن به آرامی گفت: «تو یه دزدی؛ و خطری برای شهر.»
شاید من دزد بودم، اما جادوی شهر را احساس میکردم؛ جادویی گرم و با ترسی که تحت تاثیر آن قرار گرفته بود. گفتم: «کرن من هم یک جادوگر هستم.»
کرن دستانش را جمع کرد و به صندلی تکیه داد. «اگر تو یک جادوگر هستی پس سنگ جادویت کجاست؟»
گفتم: «پیپ خوردش.»
ابروهایش را بالا انداخت.
توضیح دادم. «اژدها. اژدها سنگ جادوی من است.»
«اژدها نمیتونه سنگ جادو باشه.»
گفتم: «خوب. ولی اون هست.» واقعا همینطور بود. مگر اینکه پیپ بتواند سنگ را بالا بیاورد که اگر میتوانست قبل از این انجام میداد و مگر اینکه شکم اژدها را پاره کنم و سنگم را خارج کنم که این کار را نمیکردم پس پیپ در واقع سنگ جادویم بود.
کرن گفت: «تو جادوگر نیستی.»
گفتم: «من همیشه جادوگر بودم.»
این کتاب با ۳۱۲ صفحه، شمارگان ۵۰۰ نسخه و قیمت ۲۶ هزار تومان منتشر شده است.
نظر شما